اندر احوالات شیوخنا فی دولتنا !
اولا :
نه اینکه از حرف زدن با حضرت محبوبم ، از دیدن نگاهش ولذت بردن از غرق شدن در عمق وجودش خسته باشم که این سیاسیات هم،خود، نوعی درد
ودل است یادم هست جایی حاتمی کیا درموردنحوه ی حرف زدن شخصیت ها ی اول فیلمش با خدااینگونه گفته بود : که این هم نوعی مناجات بنده است با خدا
حالا شما فکر کن این سیاسیات هم یک جور مناجات است یک جور درد دل …
دوما : بنا ندارم صفحع ی نق زدن راه بیندازم که اتفاقا اعتقاد دارم گاهی سکوت در شرایط کشورمان موث تر خواهد بود اما این روزها یک جورهایی انگار
اتشفشان دردهایم فوران کرده است ! ببخشایید بر این طوفانی ...
سوما : از آنجا که صدا وسیما در خدمت دولت نهم بوده از ابتدا تا امروز ، آقای احمدی نژاد توانسته اند در تمام سفرهای استانی از ب بسم الله جلوی
دوربین های تلوزیونی باشند تا ت تمت ! والحق خودشان اصلا قصد ریا نداشته اند همه اش تقصیر این تلوزیونی هاست که میخواهند خودشان را به این دولت فخیمه بچسباند اگرنه آقای احمدی نژاد با خود بوی سادگی رجایی را دارد کسی که الگویش رجایی است اصلا از دوربین بدش می آید چون استغفرالله ریا میشود !
القصه... دیروز که مرد بوشهری کودکش را به آقای احمدی نژاد سپرد تا با بوسه ای بیماری یک ماهه ی اورا که به قول پدرتا امرزو درمان نشده ، شفا
دهند ؛ بسی خرسند شدم که مردم بلاخره دست از سر امامزاده های یک شبه از زیر خاک بیرون آمده وچاه های امام زمان که الحمدالله در هر شهر یکی
داریم وجای پای حضرت امیر المومنین (ع) ودیگر ائمه که آنهم مثل نقل ونبات در مملکت امام زمانیمان میبینیم، دست شسته وبه آقای احمدی نژاد روی
آورده اند ! بلاخره این یکی هیچی نداشته باشد عینی است ودیگر هیچ بر چسبی نمیتوانی به آن بزنی
همین دیروز عصر منزل یکی از دوستان دعوت بودم زیارت عاشورا؛ از من کوچکتر است وسال اول پزشکی واتفاقا از سیاست هیچ نمیداند این وسط
معلمی داریم که هر دو همچنان با او در ارتباطیم (به معنای خاص کلمه ارتباط نزدیک داریم) اتفاقا این معلم دوران راهنمایی مازنظرسیاسی کاملا با من
مخالفندحالا چه چیز باعث شده ما اینهمه سال از هم جدا نشویم قصه ای جداست اما اینرا میدانم که من یکی به خاطر دوست داشتن هرگز ازاعتقاداتم پا پس
نکشیدم. موقع خداحافظی گفتم: راستی طیبه دیگه لازم نیست دانشجوهای پزشکی تلاش کنند دکترای خوبی بشن آقای احمدی نژاد با بوسه ای مشکلات رو
حل میکنن ! معلممون گفت : قرار بود سیاسی حرف نزنیم ها( تیکه کلام هردوی ماست وقتی خوب حرفهایمان را زدیم !!) وادامه داد : چه میکرد ؟ اگر
نمیبوسید هم شما قوم بهونه گیر،به یه چیز دیگه گیر میدادین
گفتم نخیر منو که میشناسی وهمیشه یکی از حسنای من رو حق طلبی میدونی اینکه اگر اعتقاد اشتباهی داشته باشم وبا دلایل مستند وعقلی روبه رو بشم به
اشتباهم اعتراف میکنم ؛همین من، میگم خیر گفت : خوب چی کار میکرد ؟ گفتم : حتی اگرنمیخواست دل بنده ی خدایی که از سادگی این تقاضا روکرده
بشکنه بچه رومیگرفت میبوسید ومیگفت برادرمن شفا،دست خداست نه من ، براش دعا میکنم.گفت:ازکجا معلوم که نگفت؟!! گفتم از اونجایی که دوربین های صداوسیمای توی دهن آقا احمدی نژادند واین بار هم از این قاعده مستثنی نبود !
ازدولت قبل چه جاندارچه بی جان نباید باشه! مشکل دولت اینه که هیچ کس روجزخودش قبول نداره چی شد که یاد این ماجراافتادم ؟ نامه ی داریوش
مهرجویی درباره ی جشنواره ی فیلم فجر
عین سخن حاج آقای ماست لینک نمیدم حیفه ،میذارم همینجا بخونیدش :
روزنامه ی اعتماد – 5شنبه11/11/86
پنجما : ارادتمند آرام طوفانی